هوراد جونيهوراد جوني، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

مینویسم برای عزیزترینم

شروع غذای کمکی

ما از دیروز غذای کمکی هوراد را شروع کردیم. 22مرداد که رفتیم دکتر وزنش 7450 بود و در عرض دو هفته 150 -160 گرم اضافه کرده بود. چون تو طول روز بعضی موقع ها احساس میکردم شی ر بیشتر میخواد دکتر گفت میتونی 2 هفته زودتر غذای کمکی را شروع کنی و اشکال نداره ولی من باز هم یک هفته صبر کردم و از دیروز یعنی 172 روزگی هورادی  یعنی یک هفته زودتر از موعد غذاش را شروع کردم ( غذای کمکی بایستی از 180 روزگی شروع بشه)با فرنی که البته خیلی هم دوست نداشت. امروز بیشتر از دیروز خورد که البته این طبیعیه و کم کم عادت میکنه. این روزا غر زدنش تو طول روز زیاد شده و خیلی زود حوصله اش سر میره و دوست داره که خیلی باهاش بازی کنیم. یک سری کتاب هست واسه تقویت هوش نوزاد که...
30 مرداد 1392

پایان پنج ماهگی پسرم

امروز پنج ماهت تمام شد و وارد ماه ششم شدی. دیروز واسه چکاپ بردیمت دکتر که خدا را شکر همه چیز خوب بود.البته دکتر موافق شروع غذای کمکی نبود و قرار شد پایان شش ماهگی غذا را شروع کنیم. امروز هم رفتیم آتلیه هیمن و خلاصه کلی خسته شدی و ما هم کلی ادا اصول در آوردیم تا بخندی. و انصافا هم کادر آتلیه خیلی زحمت کشیدن و دلسوزانه کار کردن. انشالا عکسات که آماده شد میذارم روی وبلاگت. باز هم شروع شش ماهگیت مبارک خوشگل مامانی   ...
10 مرداد 1392

آرزوی آقا هوراد

عزیز دل هوراد جونم در سن چهار ماه و پانزده روزگی وقتی تازه از خواب پا شده بودی برای اولین بار پاهات را تا دهنت بالا آوردی و شروع به خوردن انگشت پات کردی که بسیار جالب و با مزه بود . از مدتها پیش غلت میزدی ولی حالا دیگه زیاد حتی توی خواب هم این کار رو انجام میدی (بعضی مواقع که روی زمین میذاریمت به چپ و راست هم خودت را میکشونی) در ضمن تلاشت برای پا شدن و نشستن بیشتر شده و خوب به نسبت قبل بیشتر هم سرت را بالا میاری توی کالسکه که باشی که دیگه تا کمر پا میشی. این قدر این کار را تکرار میکنی که آدم دلش میسوزه چون خیلی انرژی صرف میکنی. ولی اراده ات را تحسین میکنم.خوشکل نازم فکر کنم تنها آرزوت اینه که از جات بلند شی. روزی که پا شدی بای...
3 مرداد 1392
1